سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قرآن

وقتی کتاب هدایت،قرآن کریم را ورق میزنیم،متوجه میشویم که بسیاری از آیات به ما هشدار میدهند و یاد آور میشوند روزی را که حسابمان را محاسبه میکنند با تمام اعمالی که انجام داده ایم،روز رستاخیز و روز جدایی،روزی که نزدیک است،روزی که انسان از برادر و مادر و پدرش می‌گریزد،روز ملاقات و حسرت ها.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ **سوره بقره آیه 62**

مسلماً کسانى که [به ظاهر] ایمان آوردند ، و یهودى‏ها و نصرانى‏ها و صابئى‏ها هر کدامشان [از روى حقیقت] به خدا و روز قیامت ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند ، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته است ، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین شوند .«62»

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ**سوره عنکبوت آیه 7**

و آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند ، گناهانشان را قطعاً از آنان مى‏پوشانیم و بر پایه بهترین عملى که همواره انجام مى‏داده‏اند ، پاداششان مى‏دهیم .«7»

وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ ? إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِی**سوره عنکبوت آیه6**

و کسى که [در راه خدا] بکوشد فقط به سود خودش مى‏کوشد ؛ زیرا خدا از جهانیان بى‏نیاز است .«6»

وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا**سوره مریم آیه 95**

و روز قیامت همه آنان تنها به پیشگاه او مى‏آیند .«95»

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ ? وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ? فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا**سوره اسراء آیه 7**

اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده‏اید ، و اگر بدى کنید به خود بدى کرده‏اید . چون [زمان ظهور] وعده دوم [براى عذاب و انتقام] فرا رسد ، [پیکارگرانى بسیار سخت‏گیر بر ضد شما برمى‏انگیزیم] تا شما را [با دچار کردن به آسیب فراوان] اندوهگین کنند و به مسجد [الاقصى] درآیند ، آن گونه که بار اول درآمدند تا هر که و هر چه را دست یابند ، به شدت در هم کوبند و نابود کنند .«7»

وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا**سوره مریم آیه95**

و روز قیامت همه آنان تنها به پیشگاه او مى‏آیند .«95»

کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ**سوره مدثر آیه 38**

هر کسى در گرو دست‏آورده‏هاى خویش است ،«38»

یوم الحساب

یَوم الحساب؛ روزی که به حسابها می‌رسند (16 و 26 ص)

وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسَابِ**سوره ص آیه 16**

اینان از روى مسخره [گفتند : اى پروردگار ما پیش از روز حساب ، هر چه زودتر سهم ما را از عذاب به ما بده .«16»

یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى? فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ? إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ**سوره ص آیه 26**

یَوم یقوم الحساب؛ روز محاسبه (41 ابراهیم)

رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ**سوره ابراهیم آیه 41**

یَوم الحَسَرة:روزی که حسرت‌ها دارد ( 39 مریم)

وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ**سوره مریم آیه 39**

یَوم الازفة:روزی که نزدیک است (18 غافر)

وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ ? مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ**سوره غافر آیه 18**

راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ.

******************************

لطفا در صورت کپی برداری منبع ذکر گردد.شایگان.



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/1/9 توسط ♥®♥شایگان

 زینب کبری (سلام الله علیها)

حضرت زینب (سلام الله علیها) بانوی قبیله بنی هاشم است  و در صفات هیچ بانویی بجز حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر ایشان رجحان و برتری ندارد به همین جهت لقب صدیقه کبری ،درخور و شایسته ایشان است.

در حفظ حجاب و پوشیدگی ایشان همین بس که در زمان پدر و برادرانشان هیچ یک از مردان ایشان را ندیده بودند بجز زمانی که در واقعه کربلا حضور پیدا کردند.

ایشان در تقوی و ایمان ، در صبر و استقامت بی مثال و منحصر به فرد بودند و در قصاحت و سخنوری بی رغیب ،به مانند اینکه از زبان حضرت علی(علیه السلام) سخن میگفتند.

حضرت زینب (سلام الله علیها) بحدی مقام و منزلت داشته اند که حضرت امام حسین (علیه السلام )در زمانی که حضرت زین العابدین (علیه السلام) سخت بیمار بودند  مطالبی را به ایشان فرمودند و این بانوی بزرگوار دارای منزلت نایب امامت گردیدند.

سخنرانی این بانوی پاک صفت در بازار کوفه ودر حضور ابن زیاد و همچنین سخنان ایشان در دربار یزید چنان با صلابت و مستحکم و قوی بود که مسلمانان و حاکمان وقتشان را به حیرت واداشت و آنها را از خواب غفلت بیدار ساخت.

زمانی که کاروان رنج دیده کربلا به کوفه وارد میشوند، زنان و مردان کوفی با مشاهده آنان شروع به گریستن میکنند ، در همین هنگام حضرت زین العابدین (علیه السلام) که بیمار بودند با صدای بلند میفرمایند: چه کسانی به حال ما میگریند؟ مگر کسی جز اینها بر ما ظلم روا داشته و اهل بیت ما را کشته اند؟

در این زمان حضرت زینب (سلام الله علیها) با یک اشاره مردم را ساکت کردند ،همه ساکت شدند  و حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند:

ستایش مخصوص خداوندیست که پروردگار جهانیان است  و درود و سلام بر پیامبر اسلام و پدرم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) و خاندان پاک و پاکیزه اش.

سپاس و درود بر شما کوفیان ، ای مردمان بی صفت و حیله گر، ای مردمان فریبکار و بی قید. براستی حکایت شما مانند زنیست که رشته هایی را محکم بافته و سپس از هم میگشاید ،شما به قسمتان پایبند نبودید و آنرا بفساد کشاندید، شما چه چیزی جز دروغ و لاف و دشمنی دارید ؟و همچون سخن چینان و چاپلوسان یا همچون گیاه خودروئی که بر روی فضولات حیوانی بروید یا بمثال نقره ای که با آن روی قبری را اندود کرده باشند ظاهری زیبا و فریبنده و باطنی بد بو و متافن و پست دارید.

براستی که خداوند بر شما خشم میگیرد و همیشه در عذاب خواهید بود،شما بد توشه ای برای خود اندوختید.

بگریید که جز این اگر باشد برای شما ننگ است ؛چگونه میتوانید لکه ننگ کشتن فرزندان پاک پیامبر اسلام و خاتم پیامبران و آقا و سرور جوانان بهشت را !همان که پناه و یاور حزب و قبیله شماست،همان که در جنگ مانند سنگر شماست و در زمان صلح آرامش قلبهایتان،کسی که مرهم زخمهایتان و مرجع و چراغ هدایت شما بود.

ننگ و نابودی بر شما باد که کوششتان به نا امیدی انجا مید و معامله شما زیانبار بود و دچار خشم خداوند شدید و خواری و بیچارگی را برای خود به ارمغان آوردید. وای بر شما.

هیچ میدانید چه جگری از رسول خداوند (صلی الله علیه و آله وسلم) سوزاندید و پاره کردید؟و چه حرمتی از او شکستید و چه خونهایی ازو ریختید؟ و چه کار عظیم و بزرگی انجام دادید که نزدیک است آسمانها از هم بشکافند و کوهها از هم بپاشند  و زمین دهان باز کند و متلاشی شود.

چه مصیبت بزرگ و دشواریست و چقدر شوم است که راه چاره ای در آن نیست و باد به اندازه اسمانها خون بارید و براستی که در عذاب آخرت یاررسی نخواهید داشت.و از تاخیر در کیفر شما تعجب نکنید که پروردگار عزوجل در انتقام عجله نمیکند و هراسی از گذشتن و از دست رفتن زمان انتقام ندارد ،که حتما خداوند در کمینگاه شماست.

و سپس اشعاری در رسای حوادث کربلا خواندند.



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/1/9 توسط ♥®♥شایگان

 

مدیریت مشتری

این حق مشتریست که سؤالاتش بصورت دقیق و کامل پاسخ داده شود.هر چه دوره آموزش فروشنده عمیق تر و بهتر بر گزار شود تواناییش در پاسخ به سؤالات مشتریان افزایش می یابد.

بهتر است یک لیست از هر سوالی که امکان دارد مشتریان بپرسند تهیه شود و این لیست مرتبا بروز رسانی شود ، مطمئن باشید این لیست گنجینه ای با ارزش ا زسوالاتی خواهد بود که نقش تعیین کننده ای در فروش و موفقیت یک فروشنده خواهد داشت.

مشتری

هنگامی که مشتری از شما سوالی میپرسد و شما با تسلط کامل به او پاسخ میدهید، بر او تاثیر بسیار خوبی می گذارید.

حال سوال پیش می آید که اگر مشتری سوالی بپرسد و نتوانید به آن پاسخ دهید چه باید کرد؟

-هیچ وقت به مشتری دروغ نگوئید و اطلاعات نادرست ندهید، مشتریان ،آگاه هستند و در صورت عدم صداقت شما ،اعتمادشان بکلی صلب میشود، فراموش نکنید ،بهترین سیاست ،صداقت است.

-از مشتریان بپرسید که آیا سوالات دیگری هست که نیاز به بررسی داشته باشند؟

-پاسخ سوالاتی که نتوانستید پاسخ مناسبی به آنها بدهید در اولین فرصت از افراد آگاه و مطلع و صاحب فن بپرسید و به مشتری انعکاس دهید.

برای آگاه کردن مشتری از پاسخ سوالاتش میتوانید به او تلفن کنید یا حتی فکی بفرستید،اگر فردی که قرار است جواب مناسبی به شما بدهد در دسترس نبود به سایر افراد مطلع مراجعه کنید و اگر قرار است به هر دلیل مشتری معطل شود حتما مشتری را در جریان پیگیریهای بعمل آمده قرار دهید تا او تصور نکند که به او وعده ای غیر واقعی داده اید یا او را فراموش کرده اید.

در هر صورت هر مشتری جهت سفارشات خود،سؤالاتی دارد که باید کامل ، صحیح ، صریح و به موقع پاسخ داده شوند.همیشه سعیتان بر این باشد که به معلومات خود در زمینه پاسخ به سوالات مشتریان بیافزایید.

مدیریت مشتری

اگر مشتری با محل کار شما تماس گرفت ،تلفنش باید حداکثر در سومین زنگ جواب داده شود،تلفن چی باید با نهایت احترام نام و شرکت ایشان را پرسیده و بلافاصله تماس آنها را با واحد فروش برقرارسازد.فروشنده باید خود را بصورت کامل معرفی کند و مشخصات کامل شرکت مشتری و نام ایشان را جویا شود و اطلاعات مورد نیاز او را سریعا ارسال نمایدو در جهت جذب مشتری به شرکت پیگیری و تلاش کند.

اگر مشتری با فروشنده خاصی کار داشته باشد و ایشان حضور نداشته باشند باید بلافاصله پس از مراجعت با مشتری تماس بگیرد.

لطفا در صورت کپی برداری منبع ذکر گردد.شایگان.



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/1/9 توسط ♥®♥شایگان

آنتی تهاجم فرهنگی

چطور  میتوان یک انسان را بی محتوا کرد و او را  از محتوای انسانیش خالی کرد؟چگونه میتوان همه خصوصیاتی که در یک انسان نقش بسته از او جدا کرد و یک موجود بی ماهیت ساخت؟

زمانی که به این موضوع پی ببریم  که چطور وجودی  دارای ماهیت شده است ،میتوانیم روش سلب کردن این ماهیت را نیز بدست آوریم.

هر فرد بمانند کتاب تاریخیست که تمام وقایع گذشته ،یا همان تاریخش را در خود نگاه اشته.

یک فیزیکدان میگوید:فولاد تمام خاطرات و سرگذشتش را در خودش حفظ میکند.

یعنی قطعه ای فولاد اگر در طول چند هزار  سال که در اختیار افراد مختلف بر روی زمین قرار داشته ؛مثلا در این روستا، در آن شهر،یا هر جای دیگر ،یک مرتبه بیلی بوده، یکبار شاید خاک انداز ،بار دیگر چکش، یکدفعه بدنه وسیله نقلیه ای ،کمد و عاقبت یک پیچ شده و هر بار برای تغییر شکل و مورد استفاده اش به کوره رفته و ذوب شده و بارها چکش خورده است؛اکنون که آن قطعه فولاد به پیچی تبدیل شده ،تمام آتشها و چکشهایی که در طول این چند هزار سال بر خود دیده است در درون خود محفوظ نگاه داشته است.

یعنی وقتی  علم فیزیک پیشرفت میکند میتواند تفاوت بین دو قطعه فولاد را  که یکی در طی مثلا یک هزار سال ،یکی یک و نیم هزار سال ،یا بیشتر و کمتر و حتی چند بار این فولاد ذوب شده است را در یابد و تفاوت بین آنها را از نظر محتوایی تشخیص دهد.

انسان در طول تاریخ زندگیش دارای محتوا میشود،شخصیت ملی، شخصیت دینی ،شخصیت فردی ، شخصیت اجتماعی و همچنین  شخصیت انسانی و فردی به خود میگیرد.حال اگر این انسان از ماهیاتش جدا شود ،در واقع ریشه هایش را قطع کنند و آنرا از اصل خودش دور سازند ؛بی ماهیت شده، و وجودش خالی از خویش میشود.

و اکنون دشمن ارزشها و محتوای ما را دریافته است.تهاجم فرهنگی دشمن، نمونه ای از همین خالی کردن انسان از محتواهایش است. جدا کردن انسان از معنویات ، اعتقادات و ارزشها و ریشه هایی که باعث رشد و تعالی یک انسان میشود.پس باید هشیار باشیم و ارزشهای دینی و ملیمان را بیشتر از هر زمانی پاس بداریم و شهیدان سربلند و سرفراز میهن اسلامیمان را بمانند چراغی سرلوحه و سرمشق خود در راه صیانت از دین و مملکت اسلامیمان قرار دهیم.باشد که رستگار شویم.

لطفا در صورت کپی برداری منبع ذکر گردد.شایگان.



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/1/8 توسط ♥®♥شایگان

یا مهدی (عج)

<<نوید داد به جهان،خالق انسان***نشان زمولد شاه زمین،امام زمان(عج)>>

<<شهِ کشور گیتی، ولیِ هر دو جهان***جهانِ فضل و شرف، پیشوای هر دو جهان>>

<<نوید داد علی(ع) را پیغمبر(ص) و فرمود***زگوهر تو عیان میشود دُری رخشان>>

<<اساس عدل و سعادت ازو شود مأمور***بنای ظلم و شقاوت از او بود ویران>>

<<هنوز درّ وجود ترا ندیده صدف***که انتظار تو در خلق بود از دل و جان>>

<<چه بودی ار بجهان مِهر عالم آرایت***چو مِهر و ماه شدی در زمانه نور افشان>>

<<قضا بخدمت تو از ازل ببسته میان***قدر بطاعت تو تا ابد گشاده میان>>

<<زمین برای وجودت ،لیاقتی چو نداشت***زد آسمان بکمر،بهر خدمتت دامان>>

<<در انتظار قدوم تو مشعلی هر شب***ببام خود نهد از ماه و اختر تابان>>

<<همه لقای تو را در جهان طمع دارند***در انتظار شوق وصال تو خسته و نالان>>

 

لطفا در صورت کپی برداری ،منبع ذکر گردد.شایگان.

 



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/1/7 توسط ♥®♥شایگان

 

نمایشگاه

اهداف شرکت در نمایشگاه ها:

کارائی نمایشگاه ها،رونق بخشیدن به مبادلات؛ تسهیل در امور تجاری و بهبود عملیات توزیع میباشد و یکی از مهمترین ابزارهای شرکتها جهت اجرای سیاستهای کوتاه مدت و بلند مدت ارتباطی به شمار می آید.در واقع نمایشگاه در نقش یک رسانه ظاهر میشود که شرکت ارائه کننده محصولات بعنوان فرستنده و بازدید کنندگان و خریداران محصولات بعنوان گیرنده دو طرف این تبادل اطلاعات میباشند.با توجه به اینکه حضور در نمایشگاه ها در عصر امروز نقش تعیین کننده ای در فروش و بازاریابی فروش ایفا میکنند نیاز به هدفمندی این موضوع محسوس است.

این اهداف را میتوان به دو دسته کلی ، اهداف ملی و اهداف بنگاه های اقتصادی تقسیم نمود.

اهداف ملی:

نمایشگاه ملی

منظور از اهداف ملی ،مقاصدی است که دولت ها مد نظر دارند.نظیر توسعه صادرات و تجارت بین الملل که بازیگران اصلی آن دولت ها هستند که طی آنها زمینه کسب و کار شرکتها توسط نمایندگان رسمی کشورها فراهم میگرددو سپس در چهار چوب توافقات صورت گرفته، شرکت ها به کسب و کار میپردازند.

اهداف بنگاه های اقتصادی:

نمایشگاه

این اهداف بطور خلاصه در شکل زیر نشان داده شده اند.

اهداف بنگاه های اقتصادی از حضور در نمایشگاه ها

لطفا در صورت کپی برداری منبع ذکر گردد.شایگان.



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/1/7 توسط ♥®♥شایگان

امام رضا (ع)

بی تاب شده ام، بی حد...بوی ناب حرمت آخر مجنونم میکند...کی دستم به پنجره فولادت دخیل میشود؟

چشمان زائرانت را که باز میگردند... به امید اینکه شما را ببینم در چشمانشان ...خوب مینگرم.

دلم تنگ است برای حرمی که هرگز ندیده ام...

حرم ضامن آهوها...بهتر است از تمام داروها...

شعرهایم،نوشته هایم  را ،نذر کبوتران حرمت کردهام...

بارها چشمانم را بسته ام...و پرواز ...و بال...و گنبد طلا...

شنیده ام میگویند کلاغها را نمیطلبی...من که میدانم قلب رئوفت کلاغ و کبوتر نمیشناسد...

همه دعوتند به حرم مهربانیها...

دلم بد جور هوایی شده است...شاید هنوز آماده نیستم که نخواندیم...

عیبی ندارد آقا...شاید اسم من ته لیست است...

بالاخره یک روز هم اسم آخر خوانده میشود...و من دستم را با افتخار بالا میگیرم و میگویم...حاضر...

هر چیز را سخت تر و دشوارتر بدست آوری...قدرش را بیشتر میدانی...هنوز به قدر شما نرسیدم آقا...

صبر ایوب نمیخواهم آقا...میخواهم بیصبرانه منتظر باشم...

 

 



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/1/6 توسط ♥®♥شایگان

منابع انسانی

توصیه بسیار مهم:

هیچگاه بستگان و فرزندان آنها ، فرزند مشتریان و خلاصه نزدیکان خودتان را استخدام نکنید.بلکه به آنها در کاریابی در سایر شرکتها کمک کنید.

بکارگیری چنین افرادی در شرکت ها در خیلی از موارد صدمات فراوانی دارد و حتی زندگی خانوادگی شما را تحت تاثیر قرار میدهد و در تخریب روحیه افراد شایسته که از بستگان شما نیستند نیز موثر است.

منظور از خانواده کاری حاکم کردن نگرش سیستمی و روحیه یکدلی در اعضاء تیم است ، نه اینکه فامیل ها را در محیط کار جمع کنید.

حتی اگر اعضاء خانواده خود را به عنوان همکار برگزیده اید، حتما به آنها آموزش دهید که در محیط کار طبق مسئولیت واگذار شده به ایشان عمل کنند و توانائی تفکیک بین نقش همکار در سمت تعیین شده،با قرابت و نزدیکی با شما را داشته باشند،اگر ایشان فاقد توانائی تفکیک نقش ها باشند سیستم را دچار مشکل کرده و نیروها در سردرگمی چند رئیسی گرفتار میشوند.

 



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/1/6 توسط ♥®♥شایگان

رزمنده

مادر رضا گفت:

ببین چقدر همدیگرو دوست دارن،مثل اینکه با هم برادرن.

مادر حسن:

آره،آخه از بچگی همیشه با هم بودن.جونشون برای هم در میره.

خواهر یادت میاد اون روزی که حسن از بالای درخت افتاد و پا و دستش شکست؛ رضا جان حسنمو گذاشت روی دوشش و تا روی تخت درمانگاه بردش؟

آره خواهرم.خدا حفظشون کنه.

نزدیکیهای غروب بوذ . خانواده ها برای بدرقه بچه هایشان که قرار بود به منطقه جنگی جنوب اعزام بشوند دور اتوبوسها جمع شده بودند.بچه ها بر خلاف خانواده هایشان که چهره های در هم و ناراحتی داشتند؛ چهره هایی بشاش، و شادی غیر قابل توصیفی داشتند.

این نشاط حاکی از آن بود که همه آنها به راهی که در آن قدم برداشته اند ایمان قلبی دارند و از صمیم قلب به هدفشان عشق میورزند.بالاخره بعد از انتظار دو ساعته  اتوبوسها حرکت کردند تا  راهی مناطق جنگی جنوب شوند.

مادر حسن و رضا ،اشکهایشان را زیر چادرشان مخفی میکردند و زیر لب میگفتند:

خداوند پشت و پناهتان.

بچه ها سه صلوات بلند فرستادند .خانواده هایی که برای بدرقه آمده بودند تا جایی که اتوبوس در حال حرکت  را میدیدند ،چشم از جاده بر نمیداشتند و با نگاهشان اتوبوس را همراهی میکرد و سپس با ناراحتی آن محل را ترک کردند.

*****

نزدیکیهای طلوع آفتاب بود که به اهواز رسیدند.به غیراز رضا و حسن بقیه همه در خواب بودند.آنها شعله های آتش را در اطراف شهر میدیدند.اولین بارشان بود که به جنوب آمده بودند و انگار همه چیز برایشان تازه و جدید بنظر میرسید.

اتوبوس وارد جاده کمربندی شد و بعد از چند دقیقه از پل روی رود کارون گذشت و چند کیلومتر بعد به محل مورد نظر که پایگاه نظامی بزرگی بود وارد شدند.

همان روز تقسیم بندی برای اعزام به گردانهای مختلف انجام شد و دوهفته بعد به محلهای تعیین شده عزیمت کردند.

رضا و حسن که قبل از اعزامشان آموزشهای نظامی لازم را دیده بودند و در طی مدتی که در گردان حضور داشتند قابلیتها و تواناییهای خوبی از خود شان نشان داده بودند ؛مورد توجه و اعتماد فرمانده اشان قرار گرفتند و بعنوان نیروی شناسایی موقعیت دشمن انتخاب شدند.

آنها را به منطقه ای مرزی اعزام کردند.در آنجا محوطه بسیار بزرگی بود که دور تا دورش سنگر بود و یک طرفش خاکریزی بلند و طولانی ،که حاکی از این بود که قبلا عده ای برای حفاظت از مرز در این محل مستقر بوده اند و اکنون گردان آنها با تجهیزات لازم در آن محل استقرار یافته بود .

پشت آن خاکریز بلند ،تپه های بسیاری وجود داشت.اولین ماموریت آن دو این بود که تا جایی که ممکن است به محل استقرار دشمن نزدیک شوند و پس از شناسایی آن مکان و اطلاع از موقعیت و نفرات و تسلیحات آنها اطلاعات بدست آمده  را در اختیار فرمانده اشان قرار دهند.

رضا

اسلحه و امکانات و لوازم مورد نیاز را برداشتند و به پشت خاکریز روانه شدند.چند کیلومتری از محل اردوگاه دور شده بودند و گرما و نور مستقیم خورشید بدنشان را داغ کرده بود وعرق از سر و صورتشان میچکید.آنها تا آن لحظه ،همچین گرمایی را تجربه نکرده بودند.

چشمهاشان میسوخت و تشنگی رمقشان را گرفته بود.مقداری از آب قمقمه هایشان را نوشیدند و دوباره براه افتادند.

اکنون به آخرین تپه رسیده بودند،خیلی با احتیاط از آن بالا رفتند، هنوز به بالای تپه نرسیده بودند که ناگهان صدای انفجار چندین خمپاره از پشت سرشان آمد،سریع دستانشان را بروی گوشهایشان گذاشتند و همان جا دراز کشیدند.نگاهی به یکدیگر انداختند،وجودشان را ترسی مبهم  فرا گرفت.

نیروهای دشمن که بیشترشان از روی اجبار و تحمیل به جبهه جنگ آمده بودند و انگیزه ای در وجودشان یافت نمیشد،گاهی که ترس وجودشان را تسخیر میکرد هرازگاهی چندین خمپاره بیهدف به اطراف پرتاب میکردند.

چند دقیقه ای در همان حالت دراز کش صبر کردند و وقتی اوضاع را آرام دیدند ،بحالت سینه خیز هر کدام به سمتی از تپه حرکت کردند.

رضا مقداری زودتر رسیده بود.با دوربین مشغول بررسی منطقه پیش رویش شد. خوب که نگاه کرد محل اسکان دشمن را در چند کیلومتری تپه شناسایی کرد.رو به حسن کرد و گفت:

دیدمشون.

حسن گفت:

حواست باشه نبیننت.

-چشم برادر.

حسن هم دیگر به محل مورد نظرش رسیده بود ؛و با شوخ طبعی به رضا گفت:

هه...اون نامردا رو منم دیدم.

رضا گفت:

اما دیگه فردا نمیبینیشون.

حسن خندید و گفت:

باید زودتر تا ندیدنمون اطلاعات لازمو جمع کنیم و بر گردیم.

مشغول شمارش تسلیحات و نفرات دشمن شدند که ناگهان باز چند خمپاره شلیک کردند و یکی از خمپاره ها دقیقا بالای تپه و بین  رضا و حسن فرود آمد.

صدای آخ گفتن رضا بلند شد.هر دو غلت خوردند و به پایین تپه رفتند.

سکوتی نگران کننده بین آنها حکم فرما شد تا آنکه حسن سکوت را شکست و گفت:

رضا چطوری؟

رضا گفت:

-نگران نباش خوبم؛آمارشونو گرفتی؟

-نه...دیگه نمیشه،یعنی نمیتونم.

-چرا؟

-چشمام نمیبینه.

-دستاتو از جلو چشمت بردار ببینم.

-رضا چشمام پر از خاک شده.بخدا چیزی نمیبینم.تو باز برو آمارشونو بگیر تا برگردیم.

-حسن نمیتونم.

-نکنه تو هم چشمات پر خاک شده؟

-نه پاهام.

-رضا تو رو خدا بگو چی شده؟

-هیچی ،چند تا ترکش کوچولو مهمون پاهام شده.

-خونریزی میکنه؟

-نه دیگه.با چفیم بستمش.

حسن به سمت صدای رضا خزید و گفت:

-بیا، باید بریم بالا

- حسن ما ؟چطوری؟

-بیا روی دوشم.

-آخه؛ پای تو چی میشه پس؟

-خوبم.وقتو تلف نکن.زود بیا.

رضا به سختی روی دوش حسن رفت و حسن بسختی خود را به بالای تپه رساند.رضا خیلی دقیق تجهیزات و تعداد نفرات دشمن را شناسایی کرد  و حسن با راهنمایی های رضا خود را به پایین تپه رساند.

محمد گفت میدونی یاد چی افتادم:

-نه.یاد چی افتادی؟

-یاد اون روزی که از درخت افتادم پایین و تو منو روی دوشت گذاشتی و رسوندیم به درمانگاه.

رضا لبخندی زد و گفت:

-پس حالا بی حساب شدیم.

خورشید کم کم در حال غروب کردن بود.همانطوری  که رضا روی دوش حسن بود؛ خسته اما خوشحال به قرارگاه برگشتند.

شهیدان

شهید

 



نوشته شده در تاریخ شنبه 91/1/5 توسط ♥®♥شایگان

یا حسین شهید

اگر تمام روزهایمان در مصیبت امام حسین (علیه السلام) و یاران باوفایشان سوگوار باشیم ، خداوند میداند که باز هم کم است.کربلا را باید هر روز زنده داشت و کربلا یک ماه نیست ؛ یک عمر است.

گر چه در فصل بهار و عید نوروز هستیم ولی دلم برای محرم تنگ است ،دلم برای کربلا تنگ است ، برای شش گوشه؛ دلم تنگ است.قبلا هم گفته بودم آقا ؛ مریضها را می آورند آنجا که شفایشان دهی ولی من را نمی آورند ، چون راهمان دور است، آقا دل بیمارم را کجا ببرم بگویم امام حسین (علیه السلام) میخواهد؟

لااقل محرم که میشود ، همه جا بوی کربلا میگیرد ،هر روز را لحظه شماری میکنم تا محرمی دیگر بیاید و بوی آشنای تو ....آه...کربلا...237 روز دیگر...

*شه کشته،همه سپاه کشته***یک طایفه بی گناه کشته*

*صحرا همه لاله زار گشته***یک کشته،دوصدهزار کشته*

*باغی گل و سرو بار داده***گل ریخته؛سروها فتاده*

*گلها همه خون ناب خورده***افسرده و آفتاب خورده*

*هر گوشه تنی هزار پاره***صد پاره یکی هزار باره*

*هر سوی که شد کسی خرامان***خون شهدا گرفت دامان*

*سرها زبدن جدا فتاده***سرگشته به پیش پا فتاده*

*صحرا تن کشته سر بسر بود***از تن سر کشته دربدر بود*

*گفتند که یارب این چه حال است***این واقعه خواب یا خیال است*

*اینان که زسر گذشتگانند***آدم نه مگر فرشتگانند*

*گر آدمی از چه سر ندارند؟***ورخود ملک از چه پرندارند؟*



 



نوشته شده در تاریخ جمعه 91/1/4 توسط ♥®♥شایگان
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
    

عکس