سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام رضا (ع)

بی تاب شده ام، بی حد...بوی ناب حرمت آخر مجنونم میکند...کی دستم به پنجره فولادت دخیل میشود؟

چشمان زائرانت را که باز میگردند... به امید اینکه شما را ببینم در چشمانشان ...خوب مینگرم.

دلم تنگ است برای حرمی که هرگز ندیده ام...

حرم ضامن آهوها...بهتر است از تمام داروها...

شعرهایم،نوشته هایم  را ،نذر کبوتران حرمت کردهام...

بارها چشمانم را بسته ام...و پرواز ...و بال...و گنبد طلا...

شنیده ام میگویند کلاغها را نمیطلبی...من که میدانم قلب رئوفت کلاغ و کبوتر نمیشناسد...

همه دعوتند به حرم مهربانیها...

دلم بد جور هوایی شده است...شاید هنوز آماده نیستم که نخواندیم...

عیبی ندارد آقا...شاید اسم من ته لیست است...

بالاخره یک روز هم اسم آخر خوانده میشود...و من دستم را با افتخار بالا میگیرم و میگویم...حاضر...

هر چیز را سخت تر و دشوارتر بدست آوری...قدرش را بیشتر میدانی...هنوز به قدر شما نرسیدم آقا...

صبر ایوب نمیخواهم آقا...میخواهم بیصبرانه منتظر باشم...

 

 



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/1/6 توسط ♥®♥شایگان
    

عکس