جنگی سخت بین لشکر معاویه و لشکر اسلام شروع شد .هر یک از سر کرده ها و شجاعان از لشکر حق و از لشکر باطل مقابل یکدیگر مشغول به رجز خوانی شدند و صدای رعد آسا و برق شمشیرشان صحرای کارزار را پر کرد...
شب لیلة الهریر هر دو لشکر شمشیر ها را بروی یکدیگر کشیدند و از کشته ها ،پشته ها ساختند تا اینکه صبح فرا رسید.بروایتی تعداد تلفات لشکر معاویه هفتاد هزار نفر و بروایتی شصت هزار نفر و به روایتی سی هزار نفر رسید و تلفات لشکر حضرت علی (عله السلام)چهار هزار نفر بوده .
سران لشکر به خیمه معاویه ریختند که علاجی کن که اگر بدین ترتیب پیش رود یکنفر از ماها باقی نخواهیم ماند، معاویه از عمرو عاص کمک طلبیدو گفت چاره و نیرنگی محیا کن .عمر و عاص گفت :نظر من اینست که قرآنها را بر سر نیزه کنیم و با این شیوه بر آنها نیرنگ زنیم ،چون با این کار باعث افتادن اختلاف در لشکر حضرت علی (عله السلام) میشویم.
عمرو عاص در غزوه صفین در مقابل حضرت علی (علیه السلام) قرار گرفت،آنحضرت شمشیر خود را به سپر عمرو عاص زد و سپرش را به دو نیم کرد،عمرو عاص از ترس جانش خود را عریان کرد، کرامت نفس امیر المومنین حضرت علی (علیه السلام) اجازه نداد نگاه به بدن عریان او کند ،ایشان چشمشان را بروی هم گذاشتند و عمرو عاص فرار کرد.
چون معاویه زیادی تلفات نیروی خود را دید ،به دستور عمرو عاص فرمان داد لشکریانش قرآنها را بر سر نیزه زدند .بیست هزار نفر از لشکر حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام)اطراف آنحضرت را گرفتند و گفتند یا علی(علیه السلام) دستور فرمائید مالک اشتر از میدان جنگ باز گردد و دست از جنگ بردارید و اگر اینگونه نکنید ، دست شما را میبندیم و تسلیم معاویه مینمائیم یا اینکه خون شما را مانند خون عثمان خواهیم ریخت.
حضرت علی (علیه السلام) پاسخ دادند.
ای مردم فریب نخورید و رفیق القلب نباشیدو با این مکر و نیرنگ از جنگ دست نکشیدکه اگر کوتاهی کنید روزگار شما سیاه خواهد شد و ظالمی بر شما حکومت خواهد کرد.
هر چه آنحضرت به آنها پند و اندرز فرمودند چاره ای نکرد تا اینکه ناگزیر شدند شخصی را نزد مالک اشتر فرستادند که به او بگوید که مردم مرا میکشند ،دست از جنگ بردار .اشتر مجبور گردید که دست از جنگ بردارد .(مورخین نگاشته اند که اگر لشکر مهلت کمی به اشتر داده بود ،معاویه و دوستانش مغلوب و معدوم شمشیر او شده بودند)
ادامه دارد...
لطفا در صورت کپی برداری ،منبع ذکر گردد.شایگان.