سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا امام حسین (ع)

با سرعت به سمت خانه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در حرکت بود.

پریشان حال و حیرت زده، از خوابی که دیده بود.

از سیاهی شب که با ترس از خواب پریده بود تا سپیدی صبح خواب به چشمانش نیامده بود.

از عظمت آن خواب پی برده بود که اتفاق مهمی در پیش روست.

به همین جهت حتی از ماجرای خوابش با همسرش عباس بن عبدالمطلب  سخن نگفت.

 همین که سپیده روز دوم شعبان زد ،از شویش اجازه گرفت تا به نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)برود.

از کوچه های تنگ و کاهگلی مدینه یکی پس از دیگری با شتاب گذشت تا اینکه به محله بنی هاشم و پشت در خانه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید.

پایین جلبابش را که خاک گرفته بود تکاند ؛کوبه در را گرفت و آرام به در کوبید.

در دلش با خود گفت:

بهتر است تا در را برویم میگشایند یک بار دیگر روئیایش را مرور کند:

تکه ای از گوشت بدن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) جدا شد و به دامن من افتاد.بله دقیقا همینطور بود.

ولی اگر این خواب روئیای صادقه باشد، براستی چگونه جلوه خواهد کرد و تعبیرش چه خواهد بود؟

تعجب و دوگانگی تمام وجود امّ الفضل را فرا گرفته بود.

حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) سخنش را که شنید فرمودند:

براستی که اگر روئیایت صادقه باشد جلوه و تعبیری بسیار نیکو دارد، به تو بشارت میدهم ،حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به زودی پسری به دنیا می آورد و من آن کودک را به شما میسپارم  تا شیرش دهید.

دیری نگذشت که نوزاد وعده داده شده به دنیا آمد؛ او را حسین نامیدند؛ نامی که کسی تا آنروز نشنیده بود اما...اهل کبریا و آسمانها با نام مقدسش آشنا بودند.

یا امام حسین (ع)

پاورقی :

«از ابن عباس روایت است که چون حسین را ولادت خواست بود, حق تعالی رضوان را که خازن بهشت است، فرمود که بهشت را بیارای که محمد را فرزندی در وجود خواهد آمد و مالک دوزخ را فرمود که آتش را فرونشان و در بهشت حوری هست لعبا نام، از جمله حوریان بهشت نیکوتر است و او را هفتاد هزار کنیزک است. فرمود که پیش فاطمه شو و انیس وی باش و تولّای کار وی کن و جبرئیل را فرمود که با هزار جوق.از فرشته به نزدیک محمد شو و تهنیتش بگو. جبرئیل رو به حضرت رسول آورد. در وقت فرود آمدن به فرشته ای رسید که نام وی صلصائل بود و در روایت دیگر دردائل، که حق تعالی برو خشم گرفته بود و از صف فرشتگان رانده؛ به سبب اندیشه ای که به خاطرش در آمده بود. آن فرشته چون جبرئیل را بدید با چندین فوج از ملائکه که تسبیح و تهلیل کنان می رفتند, گفت: چه حادثه است، مگر قیامت برخاسته است؟ گفت: نه, محمد را فرزندی در وجود خواهد آمد. حق تعالی ما را بفرمود تا برویم و وی را تهنیت گوییم از برای کرامتش.

گفت: ای جبرئیل؛ محمد را از من سلام برسان و از وی درخواه تا از برای من شفاعت کند تا حق تعالی از من خشنود گردد. گفت: درخواهم و از وی درگذشت و به جزیره ای رسید. در آن جزیره فرشته ای را دید، نام او فطرس بود, پر و بالش سوخته که پادشاه عالم وی را کاری فرموده و وی در آن کار تأخیری کرده بود, آتش درآمده و پر و بالش سوخت. هفتصد سال در آن جزیره افتاد بود و خدای را عبادت می کرد. جبرئیل را گفت: کجا خواهی شد؟ وی را خبر داد و گفت: توانی که مرا با خود ببری, باشد که رسول خدای مرا شفاعت کند.

جبرئیل وی را با خود برد و به حضرت رسول آورد و لعبا با آن کنیزکان پیش فاطمه رفتند و بر وی سلام کردند و وی را انیس می بود تا وقت سحر, حسین ـ علیه السلام ـ در وجود آمد. لعبا وی را در حریری پیچید که از بهشت آورده بود و پیش رسول فرستاد. رسول وی را بوسه داد و آب دهن خود در دهنش کرد. پس جبرئیل سلام حق تعالی را برسانید و تهنیتش گفت و تعزیتش داد. رسول(ص) آب در چشم گردانید و فرمود: از امت من کسی وی را بکشد؟ گفت: آری, جماعتی از بدبختان. رسول فرمود: من از ایشان بیزارم و خدای نیز از ایشان بیزار است. پس جبرئیل گفت: یا رسول الله، پیش فاطمه شو و سلام حق تعالی را برسان و سلام من برسان و تهنیتش و تعزیتش نیز بده. رسول به نزدیک فاطمه شد و سلام حق تعالی را به وی رسانید و سلام جبرئیل را و تهنیت و تعزیت او را، و چون تعزیت بداد فاطمه و لعبا و کنیزکان همه بگریستند. فاطمه گفت: ای پدر! از جبرئیل بپرس که وی را در کودکی شهید خواهند کرد یا در وقتی که بزرگ شود؟ فرمود: وی را شهید نکنند تا وقتی که از صلب او امامی در وجود آید که پدر امامان و معصومان و حجت خدای در زمین باشد. پس جبرئیل حال فطرس بگفت، رسول(ص) گفت: ای فطرس! خود را در حسین بمال. فطرس خود را در حسین مالید. حق تعالی بال­هایش بداد. دیگر جبرئیل پیغام دردائیل درداد، رسول(ص) هر دو دست حسین برداشت و گفت: خداوندا؛ اگر این مولود را به نزدیک تو قدری و منزلتی هست, از دردائیل خشنود شو. حق تعالی دعای وی اجابت کرد و مقام وی از صف فرشتگان به وی داد. جبرئیل گفت: یا رسول الله، چون حسین را شهید کنند, آن فرشته فرود آید, و خود را در خون وی مالد و بر سر تربت وی باشد و بگرید تا روز قیامت».[1]

[1]. ابوسعید حسن بن حسین شیعی سبزواری, راحة الارواح, به کوشش: محمد سپهری، تهران، اهل قلم، دفتر نشر میراث مکتوب، 1375، صص 147ـ 149.

یا امام حسین (ع)

لطفا در صورت کپی برداری منبع ذکر گردد.شایگان.

 



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/1/21 توسط ♥®♥شایگان
    

عکس