دلش پر از آشوب بود، بیابان را میپیمود و ذکر خداوند میگفت.
از خویشان و قومش دل بریده ،ودیارش را ترک گفته بود.آخر تاب دیدن نگاه های سنگینشان را نداشت.نمیخواست هیچ بشری بارداربودنش را ببیند،نمیخواست چیزی بشنود یا چیزی بگوید.
طاقت شنیدن طعنه ها و بد گفتن ها را نداشت.زمان متولد شدن کودکش نزدیک و نزدیکتر میشد.
تشنه و گرسنه بود ،نه آبی و نه غذایی داشت.تنها بود و بیکس،یاور و یاررسی نداشت. ناله می کرد و خدا را زیر لب میخواند.
قدم میزد و میگفت:
ای کاش پیش از این میمردم.
چند گامی بیشتر نرفته از درد خسته میشد و جایی مینشست و میگفت:
ای کاش هرگز نبودم و نامی از من در عالم نبود.
تاب و توانی برایش نمانده بود، تحمل این همه سختی برایش دشوار شده بود، تنها ایمانش بود که برایش مانده بود.ایمان به خداوند یکتا.
به خداوندی که هر لحظه به یادش بود و میخواندش و ازو درخواست یاری میکرد.
بالاخره به درخت نخلی رسید.آرام نشست و به درخت تکیه داد.
تشنگی امانش را بریده بود،لبهایش خشک و ترک خورده.دیگر توانی در بدنش نبود،از فرط گرسنگی دست و پایش میلرزید.
به یکباره ندایی از درخت برخاست.
محزون مباش.
چشمه آبی در زیر پایت جاری میشود و رطب های تازه بر بالای درخت می روید.
آنگاه درخت را تکان ده تا رطب های تازه برای تو بریزد.
پس از این آب زلال بنوش و از آن رطب ها اطعام کن.
و چشمانت را به سیمای زیبای فرزندت ،عیسی منور کن.
که پروردگارت هیچگاه ایمان آورندگانش را بی یاور و تنها نمیگذارد.
**سوره مبارکه مریم -آیه24الی34)**
فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا «24»
پس از زیر [پاى] او [فرشته] وى را ندا داد که غم مدار پروردگارت زیر [پاى] تو چشمه آبى پدید آورده است
وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا «25»
و تنه درختخرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان بر تو خرماى تازه مىریزد
فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا «26»
و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر کسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر کردهام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا «27»
پس [مریم] در حالى که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مریم به راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شدهاى
یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا «28»
اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نیز] بدکاره نبود
فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا «29»
[مریم] به سوى [عیسى] اشاره کرد گفتند چگونه با کسى که در گهواره [و] کودک است سخن بگوییم
قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا «30»
[کودک] گفت منم بنده خدا به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است
وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا «31»
و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است
وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا «32»
و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است
وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا «33»
و درود بر من روزى که زاده شدم و روزى که مىمیرم و روزى که زنده برانگیخته مىشوم
ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ «34»
این است [ماجراى] عیسى پسر مریم [همان] گفتار درستى که در آن شک میکنند
راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ.
لطفا در صورت کپی برداری منبع ذکر گردد.شایگان.