کنون که صاحب مژگان شوخ وچشم سياهي
نگاهداردلي را که برده اي به نگاهي
چودر حضور تو ايمان و کفر راه ندارد
چه دوزخي چه بهشتي چه طاعتي چه گناهي
دست من گير که اين دست همان است که من
سالها از غم هجران تو بر سر زده ام
سلام
وبلاگ وبلاگتان را از بالا تا پايين ديدم,گاهي کلمات نمي توانند از پس بيان واقعي حقايق بر بياييند,گناهي هم ندارند,انتظار ما ازشان زياد است ولي کاش اينبار بتوانند دست مريزاد مرا به خوبي برسانند,حرکت فرهنگي بسيار زيبايي انجام داده ايد,معلوم است که زياد وقت ميگذاريد و رويش کار ميکنيد,منتظر مطالب بعديتان هم هستيم
[گل]
سلام دوست عزيز!
با يک
سکوت آشفته!
به روز هستم خوشحال مي شم نظرت رو بدونم
متشکرم