سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد عیسی ع

دلش پر از آشوب بود، بیابان را میپیمود و ذکر خداوند میگفت.

از خویشان و قومش دل بریده ،ودیارش را ترک گفته بود.آخر تاب دیدن نگاه های سنگینشان را نداشت.نمیخواست هیچ بشری بارداربودنش را ببیند،نمیخواست چیزی بشنود یا چیزی بگوید.

طاقت شنیدن طعنه ها و بد گفتن ها را نداشت.زمان متولد شدن کودکش نزدیک و نزدیکتر میشد.

تشنه و گرسنه بود ،نه آبی و نه غذایی داشت.تنها بود و بیکس،یاور و یاررسی نداشت. ناله می کرد و خدا را زیر لب میخواند.

قدم میزد و میگفت:

ای کاش پیش از این میمردم.

چند گامی بیشتر نرفته از درد خسته میشد و جایی مینشست و میگفت:

ای کاش هرگز نبودم و نامی از من در عالم نبود.

تاب و توانی برایش نمانده بود، تحمل این همه سختی برایش دشوار شده بود، تنها ایمانش بود که برایش مانده بود.ایمان به خداوند یکتا.

به خداوندی که هر لحظه به یادش بود و میخواندش و ازو درخواست یاری میکرد.

بالاخره به درخت نخلی رسید.آرام نشست و به درخت تکیه داد.

تشنگی امانش را بریده بود،لبهایش خشک و ترک خورده.دیگر توانی در بدنش نبود،از فرط گرسنگی دست و پایش میلرزید.

به یکباره ندایی از درخت برخاست.

محزون مباش.

چشمه آبی در زیر پایت جاری میشود و رطب های تازه بر بالای درخت می روید.

آنگاه درخت را تکان ده تا رطب های تازه برای تو بریزد.

پس از این آب زلال بنوش و از آن رطب ها اطعام کن.

و چشمانت را  به سیمای زیبای فرزندت ،عیسی منور کن.

که پروردگارت هیچگاه ایمان آورندگانش را بی یاور و تنها نمیگذارد.

حضرت عیسی مسیح

**سوره مبارکه مریم -آیه24الی34)**

 

فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا    «24»

پس از زیر [پاى] او [فرشته] وى را ندا داد که غم مدار پروردگارت زیر [پاى] تو چشمه آبى پدید آورده است 

وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا «25»

و تنه درخت‏خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان بر تو خرماى تازه مى‏ریزد 

فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا «26»

و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر کسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر کرده‏ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت 

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا «27»

پس [مریم] در حالى که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مریم به راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شده‏اى 

یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا «28»

اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نیز] بدکاره نبود 

فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا «29»

[مریم] به سوى [عیسى] اشاره کرد گفتند چگونه با کسى که در گهواره [و] کودک است‏ سخن بگوییم 

قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا «30»

[کودک] گفت منم بنده خدا به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است 

وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا «31»

و هر جا که باشم مرا با برکت‏ ساخته و تا زنده ‏ام به نماز و زکات سفارش کرده است 

وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا «32»

و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است 

وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا «33»

و درود بر من روزى که زاده شدم و روزى که مى‏میرم و روزى که زنده برانگیخته مى‏شوم 

ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ «34»

این است [ماجراى] عیسى پسر مریم [همان] گفتار درستى که در آن شک میکنند 

 

راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ.

لطفا در صورت کپی برداری منبع ذکر گردد.شایگان.

 



نوشته شده در تاریخ شنبه 91/1/12 توسط ♥®♥شایگان
    

عکس