اضطراب و وحشتی سنگین جان او را چنان میفشرد که تحملش را نداشت.حضرت خدیجه(سلام الله علیها) از تاخیر همسرش مضطرب شده بود،کسی را به جستجوی او فرستاده بود،اما اورا نیافته بازگشت.

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) که باز آسمان را خاموش و زمین را آرام یافت،براه افتاد و سنگلاخها را در سراشیبی کوه بسرعت میبرد تا خود را بخانه برساند.

حضرت محمد(ص)

"خدیجه من را بپوشان،زود بپوشان،آبی بر من بریز"تمام بدنش میلرزید و نمیتوانست سخنی بگوید.در کناری افتاد و خدیجه بر او گلیمی افکند،به شدت التهاب داشت،انگار نوبه دارد.گلیم را محکم به خود  پیچید.بعد از مدتی،کمی آرامتر شده بود،چشمانش را به روی حضرت خدیجه(سلام الله علیها) ،همسر بزرگوار و مهربانش که نگران در کنارش نشسته بود و  به او خیره شده بود گشود،از چشمان پر از مهر و ترسان خدیجه اطمینان و انسی گرفت،حضرت خدیجه(سلام الله علیها) همچنان ساکت بود و او را نظاره میکرد،حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) نیز ساکت ؛فقط او را مینگریست.

لحظاتی گذشت.

خدیجه بگو من را چه شده است؟آن چه بود؟نکند از جانب جنیان به من آسیبی رسیده باشد.می ترسم؛نکند به خطا رفته باشم.من که نمی خواهم کاهن شوم.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که به همسرش ایمان دارد و در او جز خوبی و مهربانی و درستی ندیده است و او را از هر خطایی مبرا میداند،اینبار نیز مثل پانزده سال پیش،دلداریش داد:

"بکسی که جان خدیجه در دستش است سوگند می خورم که خداوند تو را خوار نخواهد کرد.تو با همه مهربانی و به همه نیکی میکنی،این همه رنج برده ای ،میهمانت را به خوبی و نیکوئی پذیرایی میکنی،از تحمل سختیها در راه خداوند و حق دریغ نمیکنی، تو خوبی و من اطمینان دارم که آنچه دیده ای نیک است و خیر،خداوند تو را خوانده است به خود ،دلت را استوار کن"

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)با چشمانی حق شناس ،چهره مطمئن و مهربان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) را مینگریست که مثل همیشه برای او تنها چشمه مهر و محبت و از خود گذشتگی است.

آرام شد ؛در خود احساس کوفتگی و خستگی شدیدی میکرد.همان طور که گلیم را به خود پیچیده بود بخواب رفت.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بلند شد تا ماجرای همسرش را با عموی دانشمند و روشن بین و پیرش "ورقة بن نوفل" بازگوید.او مدتها پیش بت پرستی را رها کرده بود و اکنون مسیحی بودو با این سخنان آشنا .

وقتی"ورقة بن نوفل" ماجرا را شنید و سرگذشت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) و کوه حرا را با ماجرای حضرت موسی(علیه السلام) و کوه سینا همانند میبیند،حضرت خدیجه (سلام الله علیها)را امیدوار میکند و میگوید:

"قسم به کسی که جانم در دستش است،اگر اینچنین باشد که میگوئی،ناموس بزرگی که فرود آمده بود بر حضرت موسی (علیه السلام)،بر او نیز فرود آمده است و او پیامبر این امت است؛بگو استوار بماند"

صلوات

ادامه دارد...

 



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/12/24 توسط ♥®♥شایگان
    

عکس